اگر فردایی باشد

برای سفر عاشقانه کجارو انتخاب می کنی؟

به پارک می روم
هر روز
اهسته و ارام
و با قدم های خسته
نیمکتی را پیدا می کنم
وا می دارم پیری ام را روی ان
و چند لحظه بعد
بالا می رود از سرسره
پاهای کودکی ام
سر می دهم قهقهه های کودکی
با لذت روی تاب
در الاکلنگ ذهن ام
بالا و پایین می روم از شوق
و در اخر
قلب جوان ام پروانه وار
می چرخد دور شمع وجود یار
بعد
از خستگی بدن فرتوت
و روح شاداب ام را
باز می گردانم به خانه
تا فردا ……
اگر فردایی باشد !

 

 

Forlove

حرف خاصی نیست. آدمی هستم مثل کرور کرور آدم دیگر. با همان دغدغه ها و نگرانی ها، آشفتگی ها و اندوه ها، لبخندها و امیدواری های گاه و بی گاه. در هوای تاریک همین شهر درندشت نفس می کشم که هر قدم، خاطره ای روی سنگفرش هایش رقم زده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *