دلم
آرامـش می خـواهـد …
بـه انـدازه ی خوردن ِ یـک فنـجان چـای کـوتـاه بـاشد !!
یـا
به اندازه ی قـدم زدن روی ِ سنـگفـرش ِ خیـس ِ پـیاده رو طـولـانـی !
فـرقی نـمی کنـد
فـقط آن لـحظـه را می خـواهـم
آن لـحظـه
کـه تـمام سلـول های بدنم
آرام مـی گـیرنــــد ….
************************************
پی نوشت:
خیال خامیست …
خیالِ عوض کردن آدمها !
یا آنها را همانطور که هستند، بپذیرید …
یا نزدیک نشوید !
دیدگاهتان را بنویسید