در سکوت سنگینی فرو رفته ام . . .
حالتی مانند خواب و کابوس . . .
نمی دانم زمان چقدر گذشته است . . .
اما خوب یادم هست که در آن زمان عاشق می شدیم . . .
در کافه چای می نوشیدیم . . .
می رقصیدیم . . .
اولین سوالم از شما این است : آیا در این زمان باز هم می شود عاشق شد . . . ؟
آخر من چقدر در خواب بوده ام که همه چیز اینگونه دگرگون شده ست . . . ؟
جهان بیکران همواره سپری می شود . . .
باز هم بحران و دغدغه ی ع
شق آغاز خواهد شد . . .
لطفا دیگر مرا بیدار نکنید . . .
************************************
پی نوشت:
وقتی میفهمه که بدون اون هم می تونی،
همون موقع است که میخواد برگردی پیشش !!!
دیدگاهتان را بنویسید