لحظه های کاغذی


برای سفر عاشقانه کجارو انتخاب می کنی؟

خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را ، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی ، زندگی های اداری
آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته ، چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته ، خسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده ، میزهای صف کشیه
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی ، پارکهای این حوالی
پرسه های بی خیالی ، نیمکت های خماری
رونوشت روزها را ، روی هم سنجاق کردم :
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را ، با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من ، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیت ها ، نامی از ما یادگاری

Forlove

حرف خاصی نیست. آدمی هستم مثل کرور کرور آدم دیگر. با همان دغدغه ها و نگرانی ها، آشفتگی ها و اندوه ها، لبخندها و امیدواری های گاه و بی گاه. در هوای تاریک همین شهر درندشت نفس می کشم که هر قدم، خاطره ای روی سنگفرش هایش رقم زده.

3 یک نظر

  1. امین پاسخ

    چه زیباست بخاطر تو زیستن

    وبرای تو ماندن و به پای تو مردن و به عشق تو سوختن
    و چه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن
    برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن
    ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگی است
    بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست
    ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست
    و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد
    حرفها را گاه نمی توان گفت
    من لحظه های با تو بودن را با اشکهایم تداعی میکنم
    وعطر نفسهای تورا در بند بند وجودم می بلعم

    تقدیم به عشقم و تمام عاشق جوان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *