ای رهگذر
تنم در اغوش کژدم های مرگ ذره ذره زهراگین می شود
پنجه های خورشید تک برگ پاییزم را سوزاند
بیچاره دفترم
چقدر سیاه است از زندگی
رهگذر .عبور کن که با عبور تورا شنا خته ام
عبور کن اما ارام
لحظه ای تامل تو مرا کا فی ست
خدا را سوگند
به قدم هایت روی خاک تنم امید بسته ام
سلام
باشه رفتید بزرگترتون رو آوردید منم میرم بابامو میارم
جواب بزرگترتون رو هم دادم
سلام
با اجازه شما میشه یک انتقاد ازتون بکنم
درسته که وبلاگتون فرلاو هست اما دیگه خیلی عاشقانه می نویسی
نوشته هات قشنگه ولی ….