خطاب به عشق (نامههای عاشقانه آلبر کامو به ماریا کاسارس)
درباره نویسنده:
درباره کتاب خطاب به عشق
خطاب به عشق (نامههای عاشقانه آلبر کامو به ماریا کاسارس) – بیش از نیم قرن باید میگذشت تا مکاتبات عاشقانه نویسندهای بزرگ و بازیگری مشهور منتشر شود و خبرش به گوشه و کنار جهان برسد. کاترین کامو در سال ۱۹۷۹ این نامهها را از ماریا کاسارس تحویل میگیرد تا بعد از نیم قرن در انتشار گالیمار منتشر شود.
بیراه نیست اگر بگوییم که این نامهها را میتوان مانند یک «رمان» خواند و از طریق این گفتگوی کمابیش بیوقفه شگفتانگیز به ابعاد تازهای از اشخاص و رویدادها و مکانهای بسیار پی برد؛ رمانی با دو شخصیت یا دو راوی که عشقی زاینده و فرساینده را دوازده سال رعایت کردند، تا در کمال خود به یک تصادف ناتمام بماند. آلبر کامو در یکی از نامهها آویشنی را که از دامنه کوهی در فلاتی وحشی کنده است میگذارد و برای ماریا کاسارس میفرستد و ماریا در نامهای آرزو میکند که ای کاش در جیبهای آلبر جا میگرفت و همه جا همراهش میبود.
قسمت هایی از متن کتاب:
ن همه چیز را به تو میسپارم. میدانم که در طول این هفتههای طولانی، فراز و فرود زیادی خواهد بود. بر قلهها زندگی همه چیز را میآورد و در گودالها رنج کور میکند. آنچه از تو میخواهم این است که سرزنده یا خموده، آیندهٔ عشقمان را حفظ کنی. آرزویم این است، حتی بیشتر از خود زندگی، که تو را دوباره با صورتی خوشحال ببینم و مطمئن و دوشادوش من تا پیروزی. این نامه که به دستت برسد من در دریا خواهم بود. تنها چیزی که تحمل این جدایی را ممکن میکند، این جدایی پر درد، اعتمادیست که از این پس به تو دارم. هر بار که دیگر نتوانم تاب بیاورم خودم را به تو میسپارم بی هیچ تردیدی، بی هیچ سؤالی. باقی را هر طور که شده از سر میگذرانم
****
آه هرگز، عشق من، هرگز کسی را دوست نداشتهام. هرگز این نیاز غیرقابلتحمل به بودن کسی را حس نکردهام، نیازی که الآن دقیقه به دقیقه حس میکنم. تنت کنار من، بازوانت دور تنم، بویت، نگاهت، لبخندت، صورتت، صورت زیبای نازنینت که میتوانم جزءبهجزء شرحش دهم و با این همه دیگر نمیتوانم از نو تخیلش کنم، چون دیگر نمیتوانم، چقدر دردناک است! بهشکلی مبهم جلوی چشمم میآید و در پسزمینه محو میشود. چه شکنجهٔ هولناکی! وای! همینکه او را جلوی چشم داشته باشم بس است. بگذار بقیه مخدوش باشند
***
***