…..
عزیز خوب من! تو هرگز دیر مکن!
حوادث اما اگر دیر کردند، چارهای نیست … صبور باش!
یارا! نمیشود عمری نشست و حسرت خورد که:
«ای کاش این واقعه زودتر اتفاق افتاده بود، و آن حادثه، قدری پیش از آن، و آن یار که میطلبیدم، زودتر به دیدارم میآمد و این مال، که حال به من تعلق گرفته است، پارسال میگرفت.» نمیشود یارا! اینها که حسرت خوردنیست ابلهانه و باطل، حق آدمیان کمعقل است. باید دوید، رسید، حادثهای دیر را در آغوش کشید و گفت:
…
دیر آمدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست
…
تو هرگز دیر مکن یارا!
بگذار که حوادث دیر کنند. اگر که ناگزیر، دیر کردنی هستند ، تو هیچ راهی را به سوی رسیدن نبند؛ بگذار که راهبندان، اگر بیرون ارادهی توست، کار خودش را بکند. آنگاه تو بشتاب و بگو:
اگر من خطا کرده بودم، هرگز نرسیدن بسیار خوبتر از کمی دیر رسیدن بود، اما حال، دیر رسیدن، بهتر از هرگز نرسیدن است؛
چرا که تاخیر، خارج از ارادهی من و تو بوده است…!
دیدگاهتان را بنویسید