درباره نویسنده:
درباره کتاب
راوى و قهرمان کتاب پیرمردى مجرد و منزوى هست که تنها و با درآمد کمِ ناشى از روزنامه نگارى زندگى میکنه. او در نود سالگى براى نخستین بار در زندگیش با عشق (به یک باکره ى ١۴ ساله) رو در رو میشود، به تعریف این عشق و بقیه ى اتفاقات و احوال درونیش در طى یک سال میپردازد و توصیف میکند که چطور این عشق قدیس وار دیدگاه و رفتار او را (در نود سالگى!) تغییر میدهد، خودآگاهى و خویشتن شناسیش را بهبود میبخشد. این اثر برای اولین بار توسط امیرحسین فطانت در خارج از کشور منتشر شد. این کتاب بعدها جهت دریافت اجازه چاپ در ایران تغییر نام داد و با نام «خاطرهٔ دلبرکان غمگین من» منتشر شد.
قسمت هایی از متن رمان:
****
اگر عمر دوباره مییافتم،به هر کودکی دو بال میدادم،اما رهایش میکردم تا خود پرواز را بیاموزد
***
اولین تغییرها به قدری آهسته رخ میدهند که تقریبا به چشم نمیآیند، و آدم کماکان خودش را از درون همانطور که همیشه بوده میبیند، ولی سایرین از بیرون متوجه دگرگونیها میشوند.
هرگز سن را مانند آبگیر شیروانی مجسم نکردهبودم، که به آدم نشان میدهد چقدر از عمرش باقی ماندهاست**
یک هفته گذشت و من لباس خانه را که شبیه لباس مکانیکها بود روز و شب در نیاوردم. حمام نمیگرفتم، ریش هایم را نمیتراشیدم و دندان هایم را مسواک نمیزدم، چون عشق خیلی دیر به من آموخت که آدم خودش را برای کسی مرتب میکند، برای کسی لباس میپوشد و برای کسی عطر میزند و من هیچ وقت کسی را نداشتم.