از زندگی خسته ام

311143_500334429984578_1887777347_n-copy
خستــه ام…

از صبوری خستـــه ام…

از فریـــادهایی که در گلویـــم خفـه ماند…

از اشــک هایی که قـاه قـاه خنـــده شد…

و از حـــرف هایی که زنده به گـــور گشت در گــورستان دلم

آســان نیست در پس خـــنده های مصــنوعی گریــه های دلت را ،

در بی پنـــاهیت در پشت هـــزاران دروغ پنهـــان کنی…

برای سفر عاشقانه کجارو انتخاب می کنی؟

این روزهــا معنی را از زندگـــی حذف کــرده ام…

برایــم فرق نمـــی کند روزهایـــم را چگونــه قربانـی کنم !

 

 

 

************************************

پی نوشت:

چه رسم جالبی است !!!
محبتت را میگذارند پایِ احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پایِ سادگیت …
سکوتت را میگذارند پایِ نفهمیت …
نگرانیت را میگذارند پایِ تنهاییت …
و وفاداریت را پایِ بی کسیت …
و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !!!

Forlove

حرف خاصی نیست. آدمی هستم مثل کرور کرور آدم دیگر. با همان دغدغه ها و نگرانی ها، آشفتگی ها و اندوه ها، لبخندها و امیدواری های گاه و بی گاه. در هوای تاریک همین شهر درندشت نفس می کشم که هر قدم، خاطره ای روی سنگفرش هایش رقم زده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *