این همه حسود بودم و نمی دانستم…
به نسیمی که از کنارت
موذیانه می گذرد
به چشم های آشنا و پر آزار
که بی حیا نگاهت می کند
به آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد
حسادت می کنم …..
من آنقدر عاشقم
که به طبیعت بد بینم
طبیعت پر از نفس های آدمی است
که مرا وادار می کند حسادت کنم
به تنهایی ام
به جهان
به خاطره ای دور از تو ….
************************************
پی نوشت:
یک خط داشت، اما هفت خط بود…
به همین سادگی !!!
نه تا به حال کسی اونقدرا ارزش نداشته که حس حسادت منو بر انگیزه …متاسفانه یا خوشبختانه
daghiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiighaaaaaaaaaaaaaan
و حسادت زیباست اگر به خاطر تو باشد