بذار گریه کنم دیگه دلم همدم غمها شد
آخه بعد یه چند سالی دوباره خیلی تنها شد
مدام شبهای تنهایی توی خاطره ولگردم
سکوتی پر فریادم یه بخت برگشته پر دردم
چشام دیگه پر از اشکه؛ خدا میدونه بی تابم
یه آواره یه افسرده که فکر کردم توی خوابم
ولی افسوس توی خوابم ندیدم اون ولم کرده
که میخونم از این قلبم که بی تابه و ولگرده
نگاهش دیگه هر روزه جلوی چشم من پیداست
میدونم که نمیدونه که بی تابش تک و تنهاست
چه لحظه های خوبی بود زمونه بی تو دلگیره
مگه پیغامو نشنیدی که گفتن بی تو میمیره
چه کارایی نکردم من واسه اینکه تو برگردی
ولی از تو خبر اومد که روزاتو هدر کردی
تویی عاشق کش بی رحم ؛ منم اون عشق دیرینه
هنوز پابند عهد خود ؛ هنوز پابند آیینه
زبونم بند اومد از بس مدام گفتم بیا برگرد
هنوزم این دلم خونه هنوز هستم همون ولگرد …
************************************
پی نوشت:
مسافر کوچه های خواب من شده ای وگرنه حواس شبهام چنین پرت نبود !
دیدگاهتان را بنویسید