سراغ از ما نمیگیری، نه می آیی نه می مانی
دلم در سینه پوسیده، نه پیدایی نه پنهانی
سراغ از ما نمیگیری، مگر در چشم تو خارم؟
خزان بگرفته جان من، نه یاری و نه جانانی
مگر یادت نبود آن دم، که گفتی عاشقت هستم!؟
تو شوق زیستن در دل، نفس در این تن و جانی
سراغ از ما نمیگیری! نمی گریی بر این حالم
چرا در شام هجر تو، شوم بیمار و زندانی
منم مجنون بی پرواتو وا کن عقده هایم را
بگیر با عشق خود هر دم، از این شوریده، حیرانی
سراغ از ما نمیگیری نمی گریی بر این حالم
چرا در شام هجر تو، شوم بیمار و زندانی
منم مجنون بی پرواتو وا کن عقده هایم را
بگیر با عشق خود هر دم، از این شوریده، حیرانی
دلم در سینه پوسیده، نه پیدایی نه پنهانی
سراغ از ما نمیگیری، مگر در چشم تو خارم؟
خزان بگرفته جان من، نه یاری و نه جانانی
مگر یادت نبود آن دم، که گفتی عاشقت هستم!؟
تو شوق زیستن در دل، نفس در این تن و جانی
سراغ از ما نمیگیری! نمی گریی بر این حالم
چرا در شام هجر تو، شوم بیمار و زندانی
منم مجنون بی پرواتو وا کن عقده هایم را
بگیر با عشق خود هر دم، از این شوریده، حیرانی
سراغ از ما نمیگیری نمی گریی بر این حالم
چرا در شام هجر تو، شوم بیمار و زندانی
منم مجنون بی پرواتو وا کن عقده هایم را
بگیر با عشق خود هر دم، از این شوریده، حیرانی
سراغ از من نمیگثیری چه شد افتادم از چشمت؟منمفانوس لبخندت غرورت گریه ات خشمت
گاهی وقت ها تنهایی انقدر ارزش داره که در را برای تو که سال ها منتظرت بودم باز نمیکنم.
سراغ از من نمیگیری گل نازم
نمی شناسی صدای کهنه سازم
نمی دونی مگه اینجا دلم تنگه؟
نمی دونی مگه با غصه دمسازم؟
سلام
خیلی زیبا بود
بعضی وقتها بهتره که سراغ از هم نگیریم