رفتی از این آغوش چه راحت و باز منم تنها خاموش چراغم
چه بی اعتنا رفتی ، هه ، نفهمیدم حسه من واست یه تفریحه
تو که می دونستی وجود تو ترک درداست ، تو می دونستی نبود تو مرگ فرداست
ولی آروم آروم زیر بارون داغون قدم می زنمو تو هم شادی با اون یارو
سرو پا گوش بودم وقتی تو داشتی حرفی ، حالا که بهت نیاز دارم گذاشتی رفتی
باشه منم می زنم رگ این گردن ، که رفتمو دیگه پیشت بر نمی گردم
ولی روزیو میبینم که یارت سیره از توهو یه جوری از کنارت میره
از هر دستی بدی می گیری از همون دست ، این نفرین امین نیست این بازی زمونست
چقدر باهات حرف دارم و چقدر خرابه حالم ، کاش لااقل بودی می دادی یه خط جوابم
تو که می گفتی تا ته خط باهام هستی ، چرا رفتیو با درد دستو پاهامو بستی
چرااا هاااااا ، به خدا تا من حرفی نزنی نمی رم تو چرا واقعا رفتی
لااقل چیزی بگو ، بگو دوست نداشتم ، بگو از خدات بود تو شبو روزت نباشم
یعنی از اولم قصدت این بود با من نمونی ؟ حرف بزن تو که انقدر نا مرد نبودی
وای چی دارم میگم اون دیگه نیست پیشم ، چـــشـــم تو این امتحانم بیست میشم
تنم می لرزه واسه ادامه راهم ، حتی قلم میترسه
خطمه کلام ، رفتی از این آغوش چه راحت ، و باز منم تنها خاموش چراغم
-یاس !
سلام
خوب بود و زیاد