وقتی که دیگر نبودی من به بودنت نیازمند شدم
وقتی که دیگررفتی من به انتظارآمدنت نشستم
وقتی که دیگر نمی توانستی مرادوست بداری
من تو را دوست داشتم
وقتی که تو تمام کردی من شروع کردم
وچه سخت است
تنها متولدشدن
تنها زندگی کردن
تنهامردن
وقتی که دیگر نبودی من به بودنت نیازمند شدم
وقتی که دیگررفتی من به انتظارآمدنت نشستم
وقتی که دیگر نمی توانستی مرادوست بداری
من تو را دوست داشتم
وقتی که تو تمام کردی من شروع کردم
وچه سخت است
تنها متولدشدن
تنها زندگی کردن
تنهامردن
حرف خاصی نیست. آدمی هستم مثل کرور کرور آدم دیگر. با همان دغدغه ها و نگرانی ها، آشفتگی ها و اندوه ها، لبخندها و امیدواری های گاه و بی گاه. در هوای تاریک همین شهر درندشت نفس می کشم که هر قدم، خاطره ای روی سنگفرش هایش رقم زده.
سلام
برام خیلی جالبه خیلی پستتون کوتاه نیست؟
وقتی چشام به چشات نیاز داشت غرورم نذاشت تانگاهت کنم
وقتی دستهات ، دستهام رو تمنا میکرد غرورت نذاشت دستهامون با هم آشنا بشن
نفرین و مرگ بر این غرور