تموم زندگیم رو به پاش ریختم برای داشتنش همه کار کردم به هر آب و آتیشی زدم از همه چیزم گذشتم برای اینکه داشته باشمش پل های پشت سرم رو خراب کردم باخودم می گفتم اونم داره از همه چیزش می گذره اونم به خاطر من خیلی سختی دیده به خاطر من از همه چیزش گذشته و با همین فکر ها تموم مشکلاتم رو راحت حل می کردم و با همه چیز کنار می اومدم حالا که ماه ها از اون موضوع می گذره دارم فکر می کنم واقعا اون از چیش برای من گذشت نه به خاطر من پل ها شو خراب کرد نه خودشو به آب و آتیش زد هر کاری کرد به خاطر خودش بود نه من ، فقط این وسط من همه چیزم رو از دست دادم عمرم رو ، جوونیمو ، موقعیت های مناسبمو ولی یه تجربه خیلی خوبی که بدست آوردم این بود که به هر کسی دل نبندم و به هیچ کس اعتماد نکنم و …
خیلی دردناک بود می دونم چی می گی
به خدا خیلی سخت این طوری باشه……
بی خیال بهروز جان
تا کسی خودشو جدی نگرفته تو نباید جدی بگیریش
و باید بهش خندید و رد شد
:)