شبیه عشق می شوم
شبیه دانه های برف، شبیه مجنون
شبیه حافظه خاطره ها
برف می بارد، مثل تمام آن روزهایی که گذشت
خداست که بر زمین جاریست، در این روزهای سیاه، برف می بارد
برای فراموش کردن سیاهی، برف می بارد
برای دیدن دوباره قهقهه کودکان، برای ما ، برای آدم برفی ها
من نگاه می کنم
برف زیباست، شبیه قلب مهربان توست
این سیاهی ست در انتظار برف
باد می آید، چشمانم را به باد داده ام
از سمت روشنی به سوی من ، باد می آید
عطر تو را برای من می آورد، همزاد نور، سالار سپیدی ها
تو که باشی از زیباترین زیباییهای جهان زیبا ترم
تو حرف می زنی و من ، به زیبایی زیباترین رویاها می شوم
تو باید باشی
برای اینکه رنگ عشق باشم، شبیه رویا
آینه حتی پاک تر از تو نیست، ای زلال ترین باران
زلال تر از اشک این روزهای چشمانم
شبیه حرفهای تو ، شبیه شعرهای من ،
زندگی شبیه واژه های توست
سکوتم را تنها تو می شناسی نازنین
سکوت راه چاره است، تنها راه
سکوتم که سرشار از گفتنی ها بوده و هست
مرا تنها تو می شناسی
لبریزم از تشنگی گفتن، سیرابم کن از این واژه ها
حرف بزن، به جای من، برای من، تنها تو حرف بزن
از همه چیز، من ، تو ، روشنی، ماه ، باران ، خدا ، عشق . برف
لبریزم از گفتن ، اما به سکوت خو کرده ام
آنچه تحمل سوز است ، من ، تحمل کرده ام، تحمل می کنم
تو باش، همین، برای تمام بی زبانیهایم صدا شو
حرف بزن، برای من، تنها برای من
از هرچه گفتنی ست
از تنهایی های من
به جای من بخند ، برای من بخند
کاش می دانستی وقتی که می خندی از همیشه شادترم
از همیشه زیباترم
تو که باشی ، تو که می خندی ، هیچ چیز این جهان نمی تواند غمگینم کند
دوستت دارم، همین
دلتنگ خاطراتم
بدرود روح من، بود و نبود من ….
دیدگاهتان را بنویسید