تو میگی با منی ولی می دونم دیگه تو دوستم نداری …
می دونم منو بردی از یادت
می دونم دیگه نمی خوای باهات بمونم
می دونم دوستم نداری
برو پیش اونی که واسش میمیری به پاش می شینی بی قراری …
یادته که به تو می گفتم که حرف های تو بهونست
تقصیر تو نیست می دونم تقصیر این زمونست
حالا همه چی تمومه حرفی وسط نمونه
دیگه نمی خوام ببینمت هرچی میگی تمومه
می دونم دیگه منو نمی خوای …
یک روز من هم خواهم رفت….
بی خبر و ناگهانی…..
شاید آن روز کسی باشد که روزها را خواهد شمرد تا من برگردم…
اما…
می روم تا دیگر شاهد کوچه های خاطراتم نباشم….
تا دیگر دلم رنج نکشد…
تا دیگر از صدای دلنشینی مست نشوم و…
می روم تا دوباره عاشق نشوم…
تا دوباره چشمان زیبایی را نبینم که به بهانه ی دوری از آنها بازهم آه سوزناکی بکشم و…
آه….ش
این دل من چه اسرار و حکایتهای عجیبی را درخود پنهان کرده….
چه ساده بود این دل…که در نزد زیبارویی خود را
می باخت ،محبت می نمود ،و باز بی وفایی….
چگونه خوش کنم این دل کوچک خود را؟؟؟؟؟؟؟
ای تنهایی من…
تو را با هیچ چیز
نه رویای ناشناخته
نه صدای فراموش شده ی خوشبختی
و نه هیچ شادیه زودگذری
عوض نمی کنم
ای خلوت بی صدا
دیگر ترانه ی دلدادگی نمی خوانم
اما در آستانه ی این قلب در به در
همیشه تو را آرزو می کنم
همیشـــــــــــه
شاید وقتی دیگر….
این که میگی از رگ گردن نزدیک تری و این حرفا
در سطح شعور و درک من نیس به قران…..
یه دقه بیا پایین بغلم کن
:smile: کاش با هم بودیم زیر هر بارانی
کاش با تو با عشق بروم مهمانی
بی تو بی همقطار میمیرم
من از این انتظار میمیرم
منو از روز رفتنت کشتی
برنگردی دوبار میمیرم.