من عاشق هیچ کس نیستم. من عاشق غروبم. عاشق نشستن و خیره شدن به غروب. من عاشق ابرم که هرچه شبنم از اوست. عاشق سنگ انداختن توی آب و گوش کردن به صدای دلنشین موج. من عاشق نشستن با دوستان پاک و عاشقم هستم. عاشق گوش کردن به صدایشان. عاشق خنده هاشان و دیوانگی هاشان. من عاشق چرخ و فلکم. عاشق نان و پنیر و سبزی… آه که چه حالی دارد. میتونم عاشق بشم وقتی باران می بارد. عاشق دلباختن با یک نگاهم. من عاشقم. عاشق بغض های خفته ام. عاشق بوسیدنم. عاشق گریستن در حضور دوستم. عاشق سکوت مرموز دل های شکسته ام. عاشق نگاه خیره به دیوارم. عاشق گم شدن و به اوج رسیدن در خیال هستم. من عاشق سادگی شعرهای سهرابم و عاشق غنای حافظ. من عاشق صدای مادرم هستم. عاشق آرامشی که به من می بخشد. عاشق موسیقی ام. من عاشق نواختن هم هستم. و روزی من خواهم نواخت. غم های دلم را خواهم نواخت و شکستنش را به تار خواهم کشید. من عاشق لحظات غروبم و عاشق برگ زرد خزان. عاشق خش خش برگ ها زیر پای یک عاشق دل شکسته ام. شاید این برگ ها هم تابع دل اوست!…. در آخر اینکه من همراه غروب عاشق می شوم و همه طول شب را عاشق می مانم. به سرزمین خیال می روم و از عشق می نویسم. از احساس خوب عاشق بودن. من عاشق این احساسم….. فقط همین
زندگی چمدانش را بست
مرگ هم تلفن نمیزند
آنقدر خسته ام که دراز میکشم
و کم کم در خاک فرو میروم
آنقدر خسته ام که دیگر مرگ هم به دردم نمیخورد
من از ادامه میترسم
از اینکه تابوت تنها اتاقی باشد تاریکتر
و من دوباره استخوانهایت را پیدا کنم
و تکه های پازل عشق دوباره چیده شود
کسی چمدانش را در ایستگاه جا بگذارد
ما در سایه ها و ریشه های درختان قدم بزنیم
ومار ها,ماهیان برکه ی خواب…
لبهایم را بر لبهایت میگذارم
انگار هیچ اتفاقی نیفتاده
و تنها چراغ را خاموش کرده اند.
زندگی رنگ تنهایی است و عشق رنگ اندوه
دوست دارم
در این تنهایی بسازم نه اینکه با زندگی بسوزم
دوست دارم
گرمای عشق تن یخ زده ی اندوه را ذوب کند اما می دانم که
این گونه نیست ، عشق همیشه تنهایی می آورد
دوست داشتن صدای فاصله هاست
پس !!!
خوش به حال ماهیان دریا که عاشق آب هستند
و همیشه در عشق خود غوطه ورند
خوشا به حال کسی که ” عاشق ” است
و عشقش روشنی بخش ” قلبش “
کوههای عظیم پراز چشمه اند و قلبهای بزرگ پر از اشک
بسیار زیبا بود…
salam.khobi?linkam kon bad khabaram kon ta linket konam
خیلی زیبا بود مرسی