دوستت دارم به زبان ساده :
چند روزیه که دلم میگه عاشق تو شدم دیگه فقط می ترسم که بگی خسته شدم از تو دیگه حس می کنم که این روزا بدجوری عاشقت شدم نه عادته نه یک هوس برام شدی مثل نفس من تو بهشتم و تو فرشتمی تو مال منی و تو گل منی اگه دنیارم بدن به جای تو فقط تویی که تو سرنوشتمی دنیا رو گشتم تا رسیدم به تو فرق می کنه واسه من چشمای تو آره دوستت دارم من تا پای جون هر چی بخوای می دم تو پیشم بمون …
من از سیاهی چشمانت
که آن را انتهائی نیست
می ترسم
هر چند معصومی
هرچند گفتم عاشقت هستم
هر چند تو هم گفتی دوستم داری
هر چند حرفهایت ذره ای بوی ریا نمی داد
هر چند و هر چند…
اما..اما باز هم می توانم
می توانم به سیاهی چشمانت
به این راه بی انتهای تاریک که مملو از ستاره های سرابی ست سفرکنم
چه تضمینی ست مرا؟
به من بگو چه تضمینی ست مراکه جان من
وعشقم سالم به آن نامعلوم برسد؟
آه شاید راهزنی در این راه تمام من که تمام توست را از من بگیرد
یا جادوگری بد در کمین باشد
که به سحرش به شک و تردیدم کشد
و یا دیوغرورت به سراغم آید و آزارم دهد
من ازسیاهی چشمانت که آن را انتهایی نیست می ترسم
من بدان جا سفر می کنم
چشمهاهیچ گاه دروغ نمی گویند …
واقعن چشما دروغ نمیگن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمیدارم ، دوست میدارم.