انتظار واژه ی غریبی است …

125330068826

برای سفر عاشقانه کجارو انتخاب می کنی؟

انتظار واژه ی غریبی است …
واژه ای که روزها یا شایدم ماههاست که با آن خو گرفته ام.
که چه سخت است انتظار
هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظارهای فرداهای من!
خواهم ماند تنها در انتظار تو
چرا نوشتم در برگ تنهاییم برای تو، نمیدانم؟
شاید روزی بخوانند بر تو، عشق مرا …
می دانم روزی خواهی آمد، می دانم …
گریان نمی مانم، خندانم!
برای ورودت ای عشق.
وقتی که به یادت می افتم، به یاد خاطراتت …
نامه هایت را مرور می کنم، یک بار … نه … بلکه صد بار
وجودم را سراسر عشق فرا می گیرد …
و اشک شوق بر گونه هایم روانه میشوند …
تنها میگویم همیشه در قلب منی تو …
میدانم که باز خواهی گشت … می دانم!
به یاد لحظات خوش انتظار و تنهایی …

Forlove

حرف خاصی نیست. آدمی هستم مثل کرور کرور آدم دیگر. با همان دغدغه ها و نگرانی ها، آشفتگی ها و اندوه ها، لبخندها و امیدواری های گاه و بی گاه. در هوای تاریک همین شهر درندشت نفس می کشم که هر قدم، خاطره ای روی سنگفرش هایش رقم زده.

2 یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *