گاهی سخته قبول اینکه عاشق شدی…
گاهی سخته قبول اینکه دلت دیگه ما خودت نیست…
گاهی سخته قبول اینکه اونی که می خواستی تو رو تنها گذاشته…
گاهی سخته قبول اینکه دیگه نباید اونو ببینی…
گاهی سخته قبول اینکه دیگه امیدی برای زنده بودنت نداری…
گاهی سخته قبول اینکه لحظه لحظه زندگیت پوچ بوده…
گاهی سخته قبول اینکه شکست خوردی…
گاهی سخته قبول اینکه دلت شکسته…
گاهی سخته لحظه هات رو با خیالش پر کنی نه با حضورش…
گاهی سخته خاطرات رو مرور کنی با اینکه میدونی همش تلخه…
گاهی سخته قبول اینکه احساساتت بهت دروغ گفته…
گاهی سخته قبول اینکه دلت رو کسی شکونده که فکرش رو نمی کردی…
گاهی سخته قبول کنی دیگه به اخر خط رسیدی…
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوش خود را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی ؟
بسوی کدام قبله نماز می گذاری که دیگران نگذارده اند ؟
دیدگاهتان را بنویسید