بگذار شیپور ها بدمند و هر چه دل تنگشان می خواهد فریاد زنند بگذار به همه بگویند که چقدر بدی . بگذار همه بفهمند …….
این روزها دلم جریحه دار است از آنها که روی در رویم ایستادند . چشم به چشمانم دوختند و دروغ را فریاد زدند حتی برای تبرعه ی خود مرا به بازی گرفتند . چه زشت بازی هولناکی ………
ولی اصوات نمی میرند این را همه می دانیم !!!
بدتر از آنها کسانی که با بی توجهی دلم را آزردند . آنها که دوستشان داشتم و قلبم را تکه تکه کردند و به آنها بخشیدم ولی رفتند و تکه های دلم را باز پس ندادند . منتظرشان بودم ولی دیگر نخواهم بود . از پشت خنجرم زدند و بی صدا رفتند . بگذار بروند خیالی نیست ….. آنهایی که خاطرات کودکی ام در پسشان بود …آنهایی که بازی هایم بدون آنها معنی نداشت …آنها که چون خواهرم بودند …. خواهرانی که هرگز نداشتم ….
در بند آن نباش که شنید یا نشنید !!!
ما را غمی نیست . بی خیال . شد هر آنچه که شد ….
بگذار قلب من زشت ترین قلب دنیا باشد …..
بگذار زشت ترین قلب دنیا مال من باشد . قلبی تکه تکه . پر از زخم . قلبی چند رنگ . قلبی از چند جنس . می دانی چرا ؟
برخی دلم را زخمی کردند . من دلم را قطعه قطعه کردم و هر تکه ای را به کسی دادم . گاهی به زور قلبم را پاره کردند و دزدیدند گاهی هم کسانی از روی ارادت و شاید دلسوزی تکه هایی از دلشان را به من دادند تا شاید مرهمی باشد این دل خسته را . برای همین ها بود که قلبم زشت و درهم و چند رنگ و پر از زخم و چاله چوله شد …..
قلبی سیاه و سرخ و رنگی بیگانه و خونی و زخمی ….
دیدگاهتان را بنویسید