می خندم !
تظاهـــــر به شادی میکنم !
حرف میزنم مثل همه …
اما …
خیلی وقت است مرده ام !
خیلی وقت است دلم می خواهد روزه ی سکوت بگیـرم !
دلم می خواهد ببارم …
و کسی نپرسد چرا … !
این روزها فقط ادای زنده ها را در میاورم ….
************************************
پی نوشت:
یک روز صبح بیدار میشوی و حس میکنی
چقدر ر ر ر ر ر دوستش داری
و خدا …
از خیلی دور تر ها
دلش برای جای خالی کسی که دیگر نیست می گیرد…
دیدگاهتان را بنویسید