به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی
که لیلی ارچه در چشم تو حوری است
به هر جزیی زحسن او قصوریست
زحرف عیب جو مجنون برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد وگفت
اگر در دیده ی مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
تو کی دانی که لیلی چون نکویی است
کزو چشمت همین بر زلف و رویی است
تو قد بینی و مجنون جلوه ی ناز
تو چشم و او نگاه ناوک انداز
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو او اشارت های ابرو
دل مجنون ز شکّر خنده خون است
تو لب میبینی و دندان که چون است؟
کسی کو را تو لیلی کرده ای نام
نه آن لیلیست کز من برده آرام
ارسال شده توسط شروین
************************************
پی نوشت:
ﺑﻪ ﮐﺮﻣﻬﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻓﺘﺎﻥ ﭘﯿﻠﻪ ﻧﮑﻨﯿﺪ ….
ﺗﻮﻫّﻢ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺷﺪﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ !!!
دیدگاهتان را بنویسید