کوچه باغ انار

با توام ای سهراب ، ای به پاکی چون آب

یادته گفتی بهم :

تا شقایق هست زندگی باید کرد

نیستی سهراب ببینی که شقایق هم مُرد

دیگه با چی..کسی رو دلخوش کرد

یادته گفتی بهم

اومدی سراغ من نرم و آهسته بیا

که مبادا ترکی بردارد چینی نازک تنهایی تو

اومدم آهسته

نرم تر از پر قو

خسته از دوری راه خسته و چشم براه

یادته گفتی بهم

عاشقی یعنی دچار

فکر کنم شدم دچار

تو خودت گفتی

برای سفر عاشقانه کجارو انتخاب می کنی؟

چه تنهاست ماهی اگه دچار دریا بشه

آره تنها باشه

یار غم ها باشه

یادته می گفتی

گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ،می فروشم به شما تا به آواز

شقایق که در آن زندانی است دل تنهائیمان تازه شود

دیگه حتی اون شقایق که اسیر قفسه

صاحب یک نفسه

نیست که تازگی بده ، این دل تنهائی من

پس کجاست اون قفس شقایقت ، منو با خودت ببر با قایقت

راستی می گفتی

مردم دانه های دلشان پیدا بود

آره کاشکی دلشون شیدا بود

من به دنبال یه چیز بهترینم سهراب

تو خودت گفتی بهم

بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق تر است.

عاشق باشید ….

Forlove

حرف خاصی نیست. آدمی هستم مثل کرور کرور آدم دیگر. با همان دغدغه ها و نگرانی ها، آشفتگی ها و اندوه ها، لبخندها و امیدواری های گاه و بی گاه. در هوای تاریک همین شهر درندشت نفس می کشم که هر قدم، خاطره ای روی سنگفرش هایش رقم زده.

1 یک نظر

  1. sima پاسخ

    تا شقایق هست , زندگی باید کرد . . . . .

    وقتی شقایق مرد ، گلهای باغ همه ماتم گرفتند و از جویبار خواستند برای گریستن ، به آنها چند قطره آب قرض دهد .

    جویبار آهی کشید و گفت : آن قدر شقایق را دوست داشتم که اگر تمام آبهای من به اشک تبدیل شود و آنها را برای مرگ شقایق بریزم ، باز هم کم است .

    گلها گفتند : راست می گویی ،
    چگونه ممکن بود با آن همه زیبایی ، شقایق را دوست نداشت ؟

    جویبار پرسید : مگر شقایق زیبا بود؟

    گلها گفتند : شقایق غالباً خم می شد و صورت زیبای خود را در آب شفاف تو می دید ، پس تو باید بهتر از هر کس بدانی که شقایق چقدر زیبا بود .

    جویبار گفت : من شقایق را برای این دوست می داشتم چون وقتی خم می شد و به من نگاه می کرد ، من میتوانستم زیبایی خود را در چشمان او تماشا کنم .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *