شاید امشب متفاوت تر از قبل دارم چیز می نویسم ! نمی دونم ولی شعر زیبایی هست از احمد شاملو عزیز !
این شعر رو یکی از دوستان عزیزم معرفی کرده و من تو سایت ارسال کردم.
امیدوارم که خوشتون بیاد !
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار
ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه
میون جنگلا تاقم میکنه
تو بزرگی مث شب
اگه مهتاب باشه یا نه
تو بزرگی
مث شب
خود مهتابی تو اصلا، خود مهتابی تو
تازه، وقتی بره مهتاب و هنوز
شب تنها
باید
راه دوری رو بره تا دم دروازهی روزـ
مث شب گود و بزرگی
مث شب
تازه، روزم که بیاد
تو تمیزی
مث شبنم
مث صبح
تو مث مخمل ابری
مث بوی علفی
مث اون ململ مه نازکی:
اون ململ مه
که رو عطر علفا، مثل بلاتکلیفی
هاج و واج مونده مردد
میون موندن و رفتن
میون مرگ و حیات
مث برفایی تو
تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه
مث اون قلهی مغرور بلندی
که به ابرای سیاهی و به بادای بدی میخندی…
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار
ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه
میون جنگلا تاقم میکنه
احمد شاملو
سلام
خیلی شعر قشنگ و پر معنایی
یعنی مگه میشه شعر شاملو قشنگ نباشه