چرا باورت نشد که من عاشقت شدم …
من چه جوری تو رو خواستم
تو چه جور ازم گذشتی …
چند وقتی است که احساس میکنم زندگی ام از این رو به آن رو شده ،
همه چیز در نظرم تغییر کرده و زیباتر شده ،
هیچگاه فکر نمی کردم دیدن دوباره تو و بودن در کنار تو این قدر در روحیه من تاثیر بگذارد .
آمدی و عقل و احساسم رو دوباره دزدیدی ….
تا به حال جرات نکردم که به تو بگویم که چقدر به تو، به عشقت ، و کنار تو بودن احتیاج دارم و بگویم چه قدر دوستت دارم .
تو غرور قشنگی داری و من عاشق این غرورت هستم
حتی لجاجت بی حدت را هم دوست دارم .
کاش جرات داشتم و به تو می گفتم که برای اولین بار در مقابل نگاهت اسیر شدم و قلبم به خاطر عشق تو تپید .
عشق پاکی که حاضرم تا آخرین لحظه عمرم به آن وفادار بمانم ……………………..
حال به تو می گویم ای عزیز دل
بیا باهم سرود عشق را بار دیگر بخوانیم
بیا دوست داشتن را دوباره در کنار هم تجربه کنیم
ای عزیز دل
بیا تا برایت بگویم با تو بودن برایم چه معنائی دارد
بیا تا حرف دلم را یکبار دیگر
فقط یک بار دیگر بشنوی . شاید ، شاید
مرهمی باشد برای این عشق زخم خورده ام و این را بدان تو ای عزیز
دردی شیرین سر بر سینه بی قرارم می کوبد ، دردی شبیه عشق یا نه
خود عشق ……………
دردی که سایه نواز شگر نگاهت را می جوید .
کاش می دانستی که چقد دلتنگ توام . لب هایم خاموش اند اما ای کاش غوغای درونم را می شنیدی تا من همیشه آرام و بی پروا ،به تماشایت می نشستم و با دیدن غنچه لبخندی که در میا ن لب هایت پر پر می شد ، توان زندگی می یافتم .
کاش می توانستم بانگ عشق را به صدا در آورم تا طنین دلنوازش را می شنیدی و باورم میکردی .
من را که این همه بی تو بی تا بم ……………….
باور کن و دریاب…………….
دیدگاهتان را بنویسید