می میرم بی تو به زودی …

من در سکوت مبهم این عمر خستگی را انتظار می کشم
این راه کی تمام می شود؟
این همه سیاه و سفیدهای گیج
این همه دردهای بی نهیب
یا سکوت های بی رغیب
هر روز یک نگاه
گاهی یک سلام
این ها، چگونه تازه می کند تنهایی مرا
در ظلمت کلام پر تپش، انگار زندگی
اینجا یک تنه، تمام می شود
و شاید در انتظار یک لحظه پریدن از شاخه معرفت
سکوت را به پرواز وا می دارد؟
سکوتی که همیشه تصویر مبهم، آزادی و بندگی است
تمام حجم این اتاق را پر کرده است
گاه گاه رنگ می زنم
دیوارهای دل های دلی گیج و سرد
آبی، اری آبی
اما با این درد همیشه سکوت، چگونه زندگی کنم
مردی که سکوت نیمی از وجودش را صدا می زند
کوهی که گریه ی یک دختری یتیم
او را مثل باران به سیل وا می دارد
با این همه دردهای بی ثمر چه کنم …

برای سفر عاشقانه کجارو انتخاب می کنی؟


34tgf345

Forlove

حرف خاصی نیست. آدمی هستم مثل کرور کرور آدم دیگر. با همان دغدغه ها و نگرانی ها، آشفتگی ها و اندوه ها، لبخندها و امیدواری های گاه و بی گاه. در هوای تاریک همین شهر درندشت نفس می کشم که هر قدم، خاطره ای روی سنگفرش هایش رقم زده.

1 یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *